17 آذر هم گذشت.

صبح بازم بارون شدیدی میومد تقریبا یه هفته ای میشه هوای رشت ابری و بارونیه این مسئله باقی بچه ها رو که از استان های دیگه میان دانشگاه مدت هاست اذیت میکنه. خواب خوبی داشتم حدود 6 ساعت. دارم به کم خوابی عادت میکنم. عامل حساسیت رو پیدا کردم و کاملا مهار شده چند روزی هم میشه که آبریزش بینی دیگه ندارم. کلاس صبح یه استاد خسته داشتیم که بعد از حضور غیاب اجازه میداد بچه ها برن و باقی کلاس رو نشینن. خیلی از پسرا هم جیم میزدن می رفتن. کلاس بعدی استاد کمی سختگیر تر بود. نهار بعد مدتها از سلف دانشگاه رزرو داشتم و خوردم قرمه سبزی بود خیلیم برنجش بد بود دل درد گرفتم. کلاس بعدازظهر یه عمومی خسته کننده داشتیم بچه ها هم هی سر مسائل عقیدتی باهاش بحث میکردن که مغزم داشت سوت میکشید. از بنزین بگیرید تا این که قرار بود پول آب و برقمون مجانی بشه. کلاس بعدی هم عمومی بود ولی استادش جون تر و فهمیده تر بود خدا رو شکر انقدر خوب حرف زد که نفهمیدم چطور زمان گذشت. ساعت 5 و نیم تعطیل شدیم. ترمکا هنوز کلاس داشتن و سر این موضوع موهای تنم سیخ شد و دلم براشون کباب. اومدم خونه شام ماکارونی خوردم در سه وعده. حال فیلم دیدن که اصلا ندارم. فردا بخش جدید بیمارستان هستیم و میگن این بخش کویته پس روزای خوب من دارم میام. بعدشم روزای بد امتحانات بازم دارم میام.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کرکره برقی کهربادر پادشاه پسورد Crystal windwebdesignmag Asra هارمونی باران jasper فضای مجازی svar1395 وسائل زناشویی مردانه