بیست و شش آذر

روز یک نواخت و کسل کننده ای بود. بیمارستان چند ساعت کنگره نشستیم و بعدش هم خونه رفتیم. نهار لوبیا پلو و شام آش خوردم. تکواندوی ایرانی که شرح حال بچه های تکواندو در مسکو رو می گفت دیدم و خوشم اومد برای میرهاشم و آرمین هادی پور آرزوی موفقیت دارم تو المپیک . آبریزش بینی و سردردم برگشته. در طول روز به این فکر می کردم که چقدر دنیای ما سریع و زود رنج شده تا یه چیزی میخوایم باید همون لحظه بهش برسیم شاید اینترنت صبر مون رو کشته. تارکوفسکی کودکی ایوان رو دیدم ریاد خوب نبود ولی بین فیلماش بهترین بود. داستان ازدواج رو شروع کردم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Troy nooyandarb سئو فنی زندگی ایرانی آقای حقوقدان بازی و سرگرمی شهر نرم افزار دهکده من اموزش و ترفند kill box (جعبه ی مرگ)